آيا در دنياي پر تحول امروز، كه هر روز اختراع جديدي وارد بازار ميشود، ميتوان شرکتها را بدون نوآوري اداره كرد؟ هر پديده جديدي كه وارد بازار ميشود، با خود سير تحولاتي را در پروسه كارها ايجاد ميکند. اگر به اين تحولات بيتوجه باشيم، ديري نميگذرد كه در عرصه فعاليت اقتصادي برتري رقابتي خود را از دست ميدهيم. از طرف ديگر، هر شركتي كه بتواند مولد نوآوري و اختراع باشد، مزيت رقابتي به دست ميآورد. نمونه كوچك آن استارت آپها، اسنپ و همراه بانك است. همچنين، نياز به تذكر نيست كه نوآوري تمامي سطوح تشكيلاتي را در برميگيرد. هيچ سطحي از تشكيلات نيست كه تحت تأثير نوآوريها، به شکلهاي مختلف قرار نگيرد.
حال سؤال اصلي اين است كه چه فرد يا قسمتي متصدي نوآوري است؟ آيا نوآوري بايد در خارج از سازمان ايجاد شود؟ يا در داخل سازمان؟ آيا بايد واحدهايي مانند تحقيق و توسعه ايجاد كرد كه وظيفه آنها نوآوري باشد؟ يا بايد توليد و بهکارگيري نوآوري بهصورت يك فرهنگ كاري در تمامي سطوح سازمان جريان يابد؟ كتاب حاضر نظر دوم را مورد تأكيد قرار ميدهد و معتقد است نوآوري بايستي در تمامي سطوح سازماني جريان يابد. پرسنلي كه ارتباط خوبي با تشكيلات دارند و وفادار هستند، تلاش ميکنند كه نوآور و خلاق هم باشند و آخرين دستاوردهاي بشريت را بكار گيرند؛ اما اگر روابط سازماني سالم نباشد، نوعي بيخيالي در افراد شكل ميگيرد كه خود را مسئول خلاقيت و نوآوري نميبينند و حتي آن را بكار نميگيرند، به نحوي غيرمسئولانه برخورد ميکنند. در دوران پر تحولي كه در آن زندگي ميکنيم، اينگونه شرکتها بهسرعت از رقابت عقب ميافتند و به حال آنها بايد تأسف خورد.
بدون دیدگاه